آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم…
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
.
رُخ به رُخ که شدیم
مــن مات شدم و تــو …
چون پادشاهی که از اینگونه فتحهــا زیاد دیده است
بی اهمیتـــــــ رد شدی …
.
بی وفا !
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را..
ولـی بـا ایـن هـمـه،
گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد . . .
.
ما بدهکاریم به یکدیگر
و به تمام ” دوستت دارم” های ناگفته ای
که پشت دیوار غرورمان ماند
و آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم که منطقی هستیم
.
من ، مــــن کردن های من و تو بود کــه ،
هیچوقت مـــــــا نشدیـــم
نظرات شما عزیزان: